- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و مناجات با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
بالابلـندی، شانههای مـهـربان داری بر طاق چشمانت دو ابروی کمان داری بر لب طنین دلنـشین نور و الرحمن روی عبایت آیههایی از دخان داری بـارانی و با ابـرهای جمعه میباری بارانی و در مُشت خود هفت آسمان داری در دست، گرچه ذولفـقـار انتقـام اما بر روی دوشت بقچههای آب و نان داری ما عاشـقـان مدعی هرگز نـفهـمـیدیم حسی که تو، به هر کدام از شیعیان داری! گفتیم دوری، بی نشانی، غافل از اینکه هر جا که دلتنگ توأیم، از خود نشان داری هر جا که نامت را بخوانم میرسی از راه هرجای دنیا باشم آنجا جمکران داری
: امتیاز
|
مدح و مناجات شب جمعه ای با سیدالشهدا علیهالسلام
هر گـاه از نـگـاهِ تـو، دلهای ما بُرید نـطـقِ زبـان، ز گـفـتـنِ یـا ربـنـا بُـرید از فـیضِ رحـمتت، نبَرَد بهره روسیاه عصیانِ روز، از تو چه شبها مرا بُرید ذکرِ عـلَیَ الـدَّوام، به هرکس نمیدهند ناشکـرِ بد زبان، چه بسا از دعـا بُرید با اِدعـا، دعـا که بـه جـایـی نـمیرسـد بـاید که دسـت، از طـلـبِ اِدعـا بُـریـد بلعـم، اگرچه مدعـیِ اسـمِ اعـظم است مغـرور شد، که آخرِ کار از خدا برید حُبِّ علیست، مقصد و مقصود کبریا لعـنت بر آنکه از عـلیِ مـرتضی بُرید ما را علی، دوباره فـراخوانَد از نجف بیچاره است، هر که ز ایوان طلا بُرید روزیکه سفرهدارِ ازل، سُفره پهن کرد نــانِ مـرا، بـه نـامِ شــهِ کـربـلا بُـریـد اینگونه شد که هر شب جمعه، به قتلگاه انگـار حـنـجـرم، چو شـهِ نـیـنـوا بُرید میگفت مادرش به نوا، ای حسینِ من جان داشتی هنوز، سرت را چرا بُرید؟! تو داشـتی هـنوز کمی حـرف میزدی سر را به پیـشِ مـادرِ تو، از قـفا بُرید رحمی نکرد شمر، به رگهای پارهاَت میدید دخـتـرت، ولی آن بیحـیا بُرید فـریـادِ یاحـسـین، ز اهـلِ حـرم رسـیـد وقتی که تـشـنهلب گلویت بیهـوا بُرید
: امتیاز
|
مدح و مناجات شب جمعه ای با سیدالشهدا علیهالسلام
همیشه هر شبِ جمعه به سینه غم دارم حـرارتیست قـدیـمی که در دلـم دارم اگرچه دستِ تـهـی دارم و گـدا طبـعـم دلِ شکـسـتۀ خود را که دستِ کم دارم میـان نـامـۀ من خـالی است از خـوبی گـناه و جرم و خـطا را همه رقم دارم مرا به حُرمتِ موسی الرضاست میبخشید خوشم که رعـیتم و شاهِ ذوالکرم دارم به امرِ حضرت سلطان، حسین میگویم به لطف فـاطـمـه، اربابِ محـترم دارم حسین گفتم و جان و دلم به جوش آمد مرا بـبخـش، فـقـط اشک تـازهدم دارم نشد که زائـر کـرب و بـلا شوم، باشد دلـم خـوش است مـیان دلـم حـرم دارم برات کرب و بلایم به دست عباس است دوبــاره مُــلـتـمــس دامـنِ عـلــمــدارم
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت معصومه سلاماللهعلیها
نـشـنـیـدهاند از لب او جـز رضا رضا دارد تپـش تپـش دل او یک صدا رضا طوری دل کریمه گره خورده با رضا وابستهاش شدهست دراین سالها رضا خواهر نگو، که دار و ندار برادر است آمد به قـم رسید، گـلـستان درست کرد چادر تکاند، رحمت باران درست کرد چه جـنّـتی مـیـان بـیـابـان درست کـرد نوکر برای حضرت سلطان درست کرد بختش بلند هرکه براین خانه نوکر است جاده به جاده پـشت سر یـار، راه رفت بـیـمـار بـود بـا تـن تـبدار، راه رفـت شکر خـدا که دور ز اشـرار راه رفت در یک مسیر راحت و هموار راه رفت این شـأن واقـعـی نـوامیس حیدر است پا درد میکـشـید ولی خـونْجگـر نبود با مستهای بیسر و پا هـمسـفـر نبود آزرده از شـلــوغـی بـیـن گـذر نــبــود یعـنی اسـیـر طـعـنـۀ صـدها نـفـر نبود حالا گریز روضه به یک جای دیگر است آنـجـا کـه آفـتــاب بــدون حـجـاب بـود رنگ کـبـود بر رخ زنهـا نـقـاب بـود پـائـیـن نـیـزه زیـر کـتکها ربـاب بود در آن مـیانه صحـبـت بـزم شراب بود بازاین چه شورش است که هر دیدهای تر است
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت معصومه سلاماللهعلیها
شب بود، نـور عرش خداوند دیده شد فـریـاد ابـرهـای بـهـاری شـنـیـده شـد باران به سمت پهـنۀ ساحل کشیده شد در جزر و مَدِّ عاطفه، عشق آفریده شد امـواجِ حـاجـتـیـم که غـرقِ تـلاطـمـیم دلـدادگـان حـضـرت مـعـصـومۀ قُـمیم بـالاتـرین عـروج قـنـوتِ دعـا! سـلام پـنهـانتـرین تـشرف جـبریلها! سـلام شـوق تـوسّـلات سـحـرگـاهِ مـا! سـلام ای قــبـلـۀ قـیــامِ امــامِ رضــا! ســلام ما حـاجـیـان کـعـبـۀ خـواهـر برادریم سجـدهگـذار تُـربت مـوسَیبنجـعـفریم غـم در شکـوه شادی آئیـنهها گُم است رزق شراب مستیِ ما پای این خُم است مـیـلِ کـبـوتـرانـگیِ ما به گـنـدم است زیبـاترین مسافـرتم، مشهد و قـم است این سـعیِ پُـر صفـایِ گدا را زیاد کن جـان رضـا زیـارت مـا را زیــاد کـن فـوّارههای صحـن تو حـظِّ وضوی ما مِهـرت هـمیشه آمده در جستجـوی ما ای کاش یـاکـریـم حـرم بود، قـوی ما «بانـو» نگـو، بـگـو هـمـۀ آبـروی ما نامت، حجاب روی سر دخترِ من است ذکر رضا رضا شرفِ کشور من است تا طـفـلِ مـکـتب تو به عـالِم شبـیه شد دست هـزار عِـلـم، دخـیـل ضریح شد مشـق پُـر اشـتـباه شب ما، صحیح شد هر مرجعی کنار تو نُطقش فصیح شد حـوزه، نـشـانـۀ هـنـر سروری توست فخـرِ طبـاطـبـاییِ ما، نـوکـری توست از شوق وصلِ چشمۀ تو، جو شدن خوش است مثل گلاب، در حرمت بو شدن خوش است در دست خادمان تو، جارو شدن خوش است در صحن آب و آینه، آهو شدن خوش است آهـو نـشد، نـشد، تو بـیـا وُ ثـواب کـن مـن را کـبـوتـر حـرمت انـتـخـاب کن از برکت حضور تو دنیا ادامه داشت امروز رفت و فرصت فردا ادامه داشت در هیبت تو جلـوۀ زهـرا ادامه داشت این "اشفـعی لنا"ی لب ما ادامه داشت تـا در زمـان حـادثـههـا مـادری کـنـی در حشر با شفاعت خود، محشری کنی کـم کم شـروع واقـعـۀ اشـک و آه شد تـب کردی و کـرانـۀ گـیـتـی تـبـاه شد روز عَـجـم زمان غـروبت، سـیاه شد قـم نه، بگـو تـمـام جـهـان بیپــناه شد سَم گرچه نای پَر زدنت را نشانده است امّا وقـار ساحـت تو حـفظ مانده است
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت معصومه سلاماللهعلیها
ای بانـویی که مظهـر ایمان و عـزّتی معصومهای و اُسوۀ فضل و شرافـتی هم دختر کریمی و هم خود کریمهای هم ابـر رحـمـتـی و سپـهـر کـرامـتی هم خواهر رئوفی و هم خود رئوفهای محـبـوبۀ امـامـی و محـبـوب خـلـقـتی بـاب الـمـراد کـل مـریـدان اهـل بـیت باب النجات خـلـق به وقت شـفـاعـتی آئـیــنـهدار زهــرۀ زهــرای اطـهـری گنجینۀ عـفاف و مظهر تقـوا و عـفتی تو دخـتر حـکـیـمۀ موسی بن جعفری تـو گــوهــر شـریـفـۀ بـیـت امـامـتـی محـو نـماز نیـمـهشـبِ تو فـرشـتگـان رشک ملائکه تو به محـراب طاعتی سرتاسر مسیر تو عـطر بهـشت یافت کردی تو از مدینه به ایران چه هجرتی امواج نور از حرمت میرود به عرش مـیـعــادگــاه قــدسـی اهـل عــبــادتـی هر کس که زائر تو شود در حریم قم بــیـنـد کـه کـعــبــۀ دلِ اهـلِ ولایــتـی وقـتی دَرِ بهـشت از این خانه وا شود پیداست بر بهشت برین باب رحـمتی خوشبخت آن کسیست که از هم جَواریات دارد ز رنـگ و بـو و مـرام تو آیـتی ما تشنهگان، جرعهای از کـوثر توأیم ای آن که چـشـمـهسارِ زلالِ عـنایـتی با صد امید چشم «وفایی» به لطف توست معـصومهای، شـفـیـعۀ روز قـیـامـتی
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت معصومه سلاماللهعلیها
سـرتـاسـرِ قـم را غـمـی در بـر گرفته آرامِــشــَش را آهِ شــعــلــهور گـرفـتـه از داغِ مـعــصـومـه ســلام الله، حـتـی خـاکِ کـویـر از ابـر، چـشمِ تَـر گرفته هفت آسمان با اهلِ خود مشغولِ گریهست شاهِ خـراسـان روضه بر منـبـر گرفته سخت است داغِ خواهری هجرانکشیده جـانِ بـرادر را دلـی مـضـطـر گـرفته خاموش شد خورشیدِ بیت النور امشب حـال و هـوایِ صحـنـهٔ محـشـر گرفته از دست داده حـضرتِ بنتُ الهُـدی را بر دوشِ خود آیـاتـی از کـوثـر گرفـته سِرّ نجابت بود و رفت و دستِ تـقـدیر از دخـتـرانِ شـیـعـه، تـاجِ سـر گـرفته در صـحـنِ آئـیـنـه به هـمـراهِ مـلائک موسی بن جـعـفـر روضۀ دختر گرفته از داغِ دخـتر، خوانده اما در حـقـیقـت قـلـبـش بـرایِ غـربـتِ مــادر گـرفـتـه آن مادری که بعدِ ضربه خوردن از "در" سـردردهایِ سـخـت در بـسـتـر گرفته
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت معصومه سلاماللهعلیها
تا آسـمـانـت را کـمـی در بـر بگـیـرد یک شهر باید عشق را از سر بگیرد گنجایشت در سینۀ این خاکها نیست بـاید تو را دسـتـان پـیـغـمـبـر بـگـیرد هر کس مـزار مـادرش را آرزو کرد باید سراغـش را از این دخـتر بگیرد بانو، رهایی را نمیخواهم که ننگ است بـیجـذبـۀ مـهـرت کـبـوتـر پر بگیرد قـلب مـرا از سـیـنهام بـردار، نـگـذار دار و نـدارم را کـس دیـگـر بـگـیـرد دلواپس، اما دلخوشم، شاید که دستت دسـت مـرا هـم لـحـظـۀ آخـر بـگـیرد
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت معصومه سلاماللهعلیها
بیشتر آن چه که در فرقۀ ما مرسوم است سائلی کردنِ از فـاطمۀ معصومه است دختر بابِ حوائج شدنش حکمت داشت چون کریمه شد و بر باب کرم موسوم است چه مقامی است که معصوم "فداها" گوید؟! شأن او شأن امام است که نامعلوم است چهارده نـور به دل دارم و این بانو هم خواهر حضرت خورشید در این منظومه است نام زوّار حـریـمـش که بـهـشتی شدهاند در میان صُحُـف مـادر او مرقـوم است هر کسی عرض ارادت به مقامش نکند از عنایات غـریب الغـربا محروم است روز محـشر به محـبش برسد دار نعـیم سهم هر کس نشود نوکر او، زقّوم است حرمش جلوه به فردوس برین خواهد داد جنتِ بیحـرمش باغچهای موهوم است ســالهـا دوری بــابــا و بــرادر دیــدن گوشهای از غم و دردِ دل این مظلومه است در غریبی زیادش فقط این نکته بس است شیعـیانش نـشـنیدند که او مسـموم است
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت معصومه سلاماللهعلیها
تو دخـتـرِ کـریـمۀ موسیبنجعـفـری بانوی کـبریائی و از عـالـمی، سری تـو آمـدی و قـم حـرم اهـل بـیـت شد ایران شده رکاب و تو هم مثل گوهری اخت الرضا و صاحبۀ عرش اعظمی دریایِ بیکرانِ کرامات و، محشری ما پای سفرۀ تو نمک خوردهایم، چون جـز نـانِ تو حـرام بُـوَد نـانِ دیگـری ریحانة الرضائی و خورشیدِ شهر قم تـفـسـیری از تـمـامیِ آیـاتِ کـوثـری فـرمـودهانـد ایـنـکـه ثـواب زیـارتـت بـا زائـران فــاطـمــه دارد بـرابــری یـعـنی که ای تـجـلی انـوارِ فـاطـمـی آئـیـنهدارِ حـضرت زهـرای اطهـری از فـاطمه نوشتم و ابـیات گـریه کرد وقـتش شده غـزل برود جایِ دیگری بانو هزار شکر که در شهر قم، نبست راهِ تو را مـیانـۀ کـوچه، ستـمـگـری روزِ دوشـنـبه بود گـمـانم، نوشـتهاند کـه در مـقـابـلِ پـسـر افـتـاد مــادری
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت معصومه سلاماللهعلیها
فـراق رفـتـه نـشـانـه دلـی مـطـهـر را گرفته بغض به دستش گلوی خواهر را نسیم با خودش آورده عطر و بوی رضا کـشـیـده بر رخ خـواهـر غم برادر را فقط نه اینکه برادر برای او پدر است هـمان که بـرده دل بیقـرار دخـتـر را یکی به طوس غریب است و دیگری ساوه کشیده دست فلک عکس هجر دیگر را شده است حُبّ عـلی علت غـریبیشان شدند وارث جرمی که کُشت مـادر را همان کـبوتر زخمی که پـشت در افتاد بـرای حـفـظ ولی داد از کـفـش پـر را همان که خورد لگد از حرامزادۀ پست ولی نکـرد رهـا دسـتهای رهـبـر را میان جنگ در و سینه میخ شد پیـروز شـکـسـت آیــنـۀ حـقنـمـای حـیـدر را همین نبود که، مسمار هم کمک میکرد زمین زدند به ضربی امیـر خـیـبـر را نفس اسیر قـفـس شد میان سیـنه تـنگ که آخر این نفس تنگ کُشت کـوثر را
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت معصومه سلاماللهعلیها
یـک سـتــاره بـیقــرار مــاه بـود از مـدیـنـه تـا خـراســان راه بـود تا که بعـد هجـر و داغی جان فـزا فــاطـمــه بـیـنـد گـل روی رضــا بعد عمری دوری و خـون جـگـر عـاقـبـت آمــاده شـد بــهـر سـفــر نـامـه در دسـتـش مـیـان کــاروان فـاطـمـه بـا هـیـبـت زهــرا روان نـامــهاش بــوی بــرادر مـیدهــد راحـتی بر جـان خـواهـر میدهـد سـوی او بـا سـیــنـۀ غـمــدیـدهاش عکس و تصویر رضا در دیدهاش دسـت تــقــدیـر خــدا در کـار شـد تا رسـیـد او شهـر قـم، بیـمـار شد تا که خاک چـادرش شد در فـضا رشـک جـنّت شد غـبـار کـوچهها کـوچههای قـم پُـر از احساس بود غرق بوی عـود و عطر یاس بود آمـد آن بــانــو ســراپــا احــتــرام پـیـش او کـردند مـرد و زن قـیـام مــرد و زن گـفـتـنـد کـوثــر آمـده دخـتـر مـوسـی بـن جـعـفـر آمــده گـل بـیـامـد بـر سـرش از بــامهـا در پیاش بـودنـد خـاص و عامها گـرد شـمـع او هـمــه پــروانـهاش خـانـۀ مـوسـی شد آنـجـا خـانهاش عــاقـبـت روی بــرادر را نــدیــد وقت پـروازش همانجا سر رسید روح پـاکـش شد جدا از پـیکـرش در جـنـان شد هـمنـشـیـن مـادرش تا که جسمش شد نهان در شهر قم قـبـر زهـرا شد عیان در شهـر قم آمــد آن بـــانـــو نــدیــد آزارهـــا او کــجــا رفـتــه ســر بــازارهــا خـاک قـم در رتـبــۀ افــلاک بـود چـشـم مـردم پـاک پـاک پـاک بود او کـجــا بـازار شـهـر شــامـیــان او کـجـا زیـنب کجـا نـامـحـرمـان او کــجــا رأس بــرادر روی نـی او کجا چـشمان خـواهر سوی نی سیـنۀ او گرچه پُر درد و بـلاست او خـودش هم داغـدار کـربلاست
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت معصومه سلاماللهعلیها
سالها شهر در اعماق سیاهی سخت است روز و شب بگذرد اما به تباهی سخت است نـفـس بــاغ بـه تــکــرار نـیـامــد بــالا آفــتـاب از ســر دیــوار نــیــامــد بــالا اینکه عمری فقط از سفره کپک برداری گـندم و پـنـبه بکـاری و نـمک برداری خشکیِ باغچهها روی زمین باقی ماند سالها طی شد و این شهر چنین باقی ماند در فـرامـوشیِ انجـیـر و انـار و گـنـدم ناگهـان گـفت نهـیـبی که هـلا ای مردم آب در دست اگر هست زمین بگـذارید تا خود صبح بر این خاک جبین بگذارید از تـبــار گـل و آئـیــنـه کـسـی مـیآیـد «مژده، ای دل که مسیحا نفسی میآید» پس به همراه همان ابر که باران آورد مـهـربـانی خـدا در زد و مهـمـان آورد دخـتـری آمـده از ایـل و تـبـار حــیـدر از هـر آنچـه بـنـویـسـیم فـراتـر، بـرتر وصف اورا نتوان گفت به صد منظومه گفته معصوم به او «فاطمۀ معصومه» آفـتابی که به سر چادری از شب دارد جـلـوۀ فـاطـمـی و هـیـبـت زیـنب دارد آفـتابیست که اعجاز فراوان با اوست باد سرمست شده، عطر خراسان با اوست شهرِ آفت زده از رنج و بلا عاری شد برکت از در و دیوار بر آن جاری شد از سـفـر آمـدهای خـسـتـۀ راهـی بـانـو زنـده کـن وادیِ ما را به نگـاهی بـانـو ما اسیریم و فـقـیریم و یـتـیم ای مهتاب دختر حضرت موسی! دل ما را دریاب قم کـویر است کـویری که تلاطـم دارد چـادرت را بـتـکـان قـصـد تـیـمّـم دارد آمد اینگونه ولی هر چه که آمد نرسید عشق همواره به مقصود به مقصد نرسید که اویـس قـرنی هـم به محـمـد نـرسـید عاقبت حضرت معصومه به مشهد نرسید قصه این بود و به وصفش قلم ما درماند داغ دیـدار بـرادر به دل خـواهـر مـاند مـانـد تـا پــنـجــرۀ بــاغ اِرَم وا بــاشـد حـرم او حـرم حـضـرت زهــرا بـاشـد تا که ما روضۀ بـسیار بخـوانیم در آن روضههای در و دیوار بخوانیم در آن
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت معصومه سلاماللهعلیها
نگاهم مملو از آئینه شد، لبریز باور شد دو چشم محو در آئینههایت، ناگهان تر شد سقوط اشکهایم بار بغضم را سبکتر کرد دلم بر سنگفرش صحن تو افتاد و پرپر شد درخشیدی تو در آئینۀ اشکم، دلم لرزید نگاهم کردی و روح زمینگیرم کبوتر شد به یُمن چند قطره اشک عشقت در دلم گل کرد مشامم پُر شد از بویت، نفسهایم معطر شد دلم بی نور تو تاریک، چون زندان هارون بود ولی حالا حریم دختر موسی بن جعفر شد مجال خواستن را هم گرفته لطفت از سائل زبان شکوه را نگشوده حالم با تو بهتر شد چه از شأن تو گویم ای که سر تا پای تو زهراست همانا وصف تو تفسیری از آیات کوثر شد پدر، جان را فدایت کرد دیگر من چه بنویسم چه در شأن تو گویم مادحت وقتی برادر شد به اشک چشم تو این خاک شوریده نمکگیر است و از شبزندهداریهای تو قم بندهپرور شد به اعجاز نگاهت از محبانت بلا برگشت به دستان کریمت روزی عالم مُقَدّر شد ضریحت التیام زخم بیتسکین هر شیعهست پناهش میشوی هر عاشقی دلتنگ مادر شد چه رؤیاییست طوف آخرم دور ضریح تو خدا را شکر عمرم در صفای این حرم سر شد
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت معصومه سلاماللهعلیها
یاسی که نسیمِ تنِ او از گلِ سیب است او فاطمه و خواهرِ سلطانِ غریب است هجرانِ رخش برده قرار از کفِ خواهر جان در تعَب است از غمِ دوریِ برادر قلبش شده بیطاقـتِ خـورشیدِ جـمالش دل در هـیجـان آمده از شـوقِ وصالش تـسبـیح کـنان میرسد از شهـرِ پیـمـبر تا وصف کـنـد سـورۀ نـورانـیِ کـوثـر زخمی به جگر دارد و ای قافله بشتاب در سینۀ او کوهِ غـم از دوریِ مهـتاب شد عطرِ مسیرش همه از گلپر و اسپند عشاق به شوقِ قـدمش یکـسره خرسند در هـودجی از نـور چه بـاغِ ملکـوتی بهبه چه شکوه و چه جلال و جبروتی گـنجـیـنـۀ جـانـش شـده بـسـتـانِ ولایت دل طعـمِ شفا دارد و لب مُهـرِ شفاعت ماهـیّتِ قـم را که ز نـورش بسرشـتـند بر لوحِ دلش حضرتِ معصومه نوشتند خـورشـید افـول آمده در باغِ حـریمـش تـا سـبــز بـمــانـد سـنـدِ نـامِ کـریـمـش او دفـن شــده در دلِ بــسـتـانِ ولایـش مانده به دلش حـسرتِ دیـدارِ رضایش این دستِ نیازم به دخیلش چه بلند است هر لطفِ نگاهش به من آن شهد چو قند است ای حضرتِ معصومه تو را جانِ رضایت کن شـاملِ حـالم همۀ لطـف و عـطایت هر جذبه نگاهِ تو مرا شوقِ حیات است الطـافِ کـریـمانۀ تو بابِ نجـات است!
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام حسن عسکری علیهالسلام
پـروانه زادهایم که با سوخـتن خـوشیم ما کـوچ کـردهایم ولی با وطن خوشیم مـا از طُـفـیـلـیِ گِـلِ یــاریـم هـرکـجـا خیمه زدیم اگر، به هوای قرَن خوشیم ایل و تبارِ عشق به یک ریشه میرسد آئـیـنۀ هـمـیم که با خـویـشـتـن خوشیم از هرچه نعمت است به ما بهترش رسید با یک حسین عاشق و با دو حسن خوشیم عطرِ نجف که میوزد آواره میشویم تقصیرِ ما که نیست فقط با وطن خوشیم آوارهایـم؛ مـثـلِ اویـسِ یــمــن شــدیـم شکـرِ خـدا هلاکِ دو جانم حسن شدیم تنهـا زمینِ جـلـوۀ تو سامـرا که نیست عالم پُر است از تو و نورت کجا که نیست؟ گفتیم جان حسن به تو، زهرا جواب داد فرقی میان عسکری و مجتبی که نیست در نا کـجـای عـالــمـی اما خوشـیم که از تار و پودِ ما غمِ عشقت جدا که نیست گـفـتند تو کـریمی و چیزی نخـواستیم غیر از خودت که حاجتِ ما جز شما که نیست تا با تـوأیم آنچه که داریـد مـال ماست پیشِ کریم صحبت این حرفها که نیست با دستِ تو بساطِ کـرَم جور شد حسن تنها گـدای سامـره مـشهـور شد حـسن عاشـق شدیم عـاشق کـشور گشاییات مـا را رهـا نـمیکـنـد این دلـربـاییات ای کودک مـدیـنۀ زهـرا، جهـان بساز قـربـانِ پـنجـههای شـگـفت خـداییات ای یـازده حـسـین و حـسن یازده علی در کِسوَت کـرامت و بیانـتـهـایـیات فـصـل انـار آمــده و چــیــده فـاطــمـه تا تـر شود دوبـاره لـبِ مـجـتـبـاییات آوردی از حـجـاز پِیِ خویش قـبـله را تـا دل بـَری بـه جـاذبـۀ سـامـرایـیات با نـورِ تـو تـبـسـم مـادر به مـا رسـیـد از مهرِ فـاطـمـه دو برابر به ما رسید هرچند نـیست از من و از ما قـلـیلتر نـشـنـیـدهایـم از تـو و ایـلت جـلـیـلتـر آبِ قــلــیــل آمــده دریــا شــدیــم زود تا کامِ ما شد از لبِ این سـلـسـبـیل تـر پشت درت هرآنکه گدا شد بزرگ شد دور از تو هرکه سربههـواتر، ذلیلتر گـنجـشکهای پـرسه زنی صبح آمدیم وقـتی که پـر زدیم ز همه جـبـرئیلتر این حال عشق چیست که تا گفتهام حسن این چشم میشود همه شب بیدلیل، تر فیض حدیث توست که عاشقترین شدیم از زائـران دائـم هــر اربـعـیـن شـدیـم کـوچـانـدهای قـبـلـۀ مـا را بـه سـامـرا بـایـد نـدیـد غـیـرِ خــدا را بـه سـامـرا راهـی دراز آمــدهایــم از مـدیـنـه کـه بر رُخ کـشـیم خاک شما را به سـامرا طعـمِ اجـابت تو چـشـید آنکه پیـشِ تو بـالا گـرفت دسـتِ دعـا را به سـامـرا تو زائرت حسین و اباالفضل و زینب است مـا دیـدهایـم کـرب وبـلا را به سـامـرا ســردابـت آمــدیـم نـدیـدیـم یــارِ خـود گـشتیم در پیاش همهجا را به سامـرا ما را که کُشت زخمِ بلاهای غـیبـتـش ما را سفارشی تو بفرما به حـضرتش ما شیـعـهایم شـیعـه اگر امـتـحان شود آری زمـان؛ زمـانِ امـامِ زمــان شـود فـرمـوده است فـاطـمـه اَلجّـارُ ثُـمَّ دار بـایـد که غـزه غـصـۀ ایـرانـیـان شود اسلام سخت ریـشه دوانده به خـونِ ما این سرزمین به خونِ جوانان جوان شود رسوا شـوند جـمع مسلـمـان فـروشها وقتی که پشتِ بیطرفیها عـیان شود محکم بایست مسجدالاقصی که زودِ زود غـزه دوبـاره صاحـبِ این آستان شود ای کاخِ ظلمِ سُستتر از تارِ عنکبوت چیزی نماده است که طوفان عیان شود صهیون بمیر، وعدۀ حق است یک کلام ما میرسیـم تا که بـمـیـریـد والسـلام
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام حسن عسکری علیهالسلام
ای حُـسن سـراپا و سراپا همگی حُسن ای چون پدرانت شده یکجا همگی حُسن چون مادر خود حضرت زهرا همگی حُسن لبریز شود با تو به هر جا همگی حُسن ای حُسن حَسن در حَسن، ای جلوۀ سرمد ای حـضـرت دوم حَــســن آلِ مـحـمـد ای حُـسن خـداونـد ز روی تو مـجـسم ای روح کـرم، نـور کـریـمـان مـکـرم سرمست سبوی تو لبِ کـوثر و زمـزم تو کعـبه نـرفـتـه، شدهای کعـبـۀ عـالـم جـبـریل گـذارد به قـدوم تـو جـبـین را تشریف تو دادهست شرف خاک زمین را ای سجده پُر از شوقِ سلام و صلواتت لـبـریـز شـده عــالــم مـا از بـرکــاتـت هوش از سر فـردوس ربوده نـفـحاتت حـیدر مـتجـلـی شـده بـاز از جـلـواتت ای جـان نـبی، نـور علی، زادۀ زهـرا جـبریل تـبـرک بـبـرد خـاک رهـت را ای نبـض دو دنیا به نگاه تو هـماهنگ تو آیـنـه در آیـنـه، مائـیـم چـنان سنگ روی لب ما نـغـمـۀ نـامت شده آهـنگ دور از رخ زیبای تو چشمان نظر تنگ ای مِـهـر تـو مُـهـرِ سـنـد بـنــدگـی مـا بـایـد که شـبـیـه تـو شــود زنـدگـی مـا تا خاک قدوم تو بُوَد، زر به چه معناست؟ پیش رخ تو، ماه منوّر به چه معناست؟ باید که دل آورد تو را، سر به چه معناست؟ عالم شده در بند تو، عسکر به چه معناست؟ کوی تو، ملک را همۀ عمر مطاف است تو کعبهای و کعبه تو را گرم طواف است تـو یـازدهـم قـبـلـهای و سـیـزدهـم مـاه بـاشـد مــتـجــلـی ز رخـت جــلــوۀ الله گـردیـده تو را خـیل ملک بنـدۀ درگـاه والله تـویـی در هـمـه عــالــم بــلـدِ راه ای کاش که ما عـلت لبخـنـد تو بـاشـیم در هر دو جهان یاور فـرزند تو باشیم
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن عسکری علیهالسلام
قدح پُر باده کن ساقی، که آمد موکب جانان نسیمی با صفا آید به سوی دشت و کوهساران بهاران میرسد از راه و لبها میشود خندان خزان بگذشت و پیدا شد بهار دلکش و شادان به این شکرانه پُر کن از می وحدت تو جام ما ببر در کوی یار امشب از این شادی پیام ما نوای نغـمۀ بلبـل طـنین انداز شد اکنون صدای نمنم باران که همآواز شد اکنون هزاران غنچه در باغ و گلستان باز شد اکنون دل ما را نگر با شادمانی ساز شد اکنون دل از شوق و شعف پر شد که یار نازنین آمد ببین در خانۀ هادی نگاری مهجبین آمد مبارک باد خورشیدی منور زادی ای جَدِّه برای عالم و آدم تو سرور زادی ای جَدِّه ز هر نیکو در این عالم نکوتر زادی ای جَدِّه برای یاری قرآن تو یاور زادی ای جَدِّه مبارک باشدت ای جَدِّه خود نیکو پسر زادی پدر از بهر مهدی، حجت ثانی عشر زادی نگاران بهشتی را نگاری گلعذار است این گلستان امامت را بهاران در بهار است این به جمع خیل مشتاقانِ عالم اعتبار است این به مُلکِ جان عالم سروری با اقتدار است این به عالم مژده ده ای جان امام عسکری آمد همان نوری که دارد بر دو عالم برتری آمد امام عـسکـری نـور دل ابن الرضا آمد بهـین اسـتاد دانـشگـاه ایـمان و وفـا آمد مفـسـر بهـر قـرآن، هادی دین خـدا آمد نـگـهـدارنـدۀ احـکـام قـرآن از سما آمـد برای حضرت هادی چنین روزی پسر آمد بـرای کـل ابـنـاء بـشـر نیـکـو پـدر آمد گلستان حقیقت را بهین ریحـانه پیدا شد به مُلک معرفت نیکوترین جانانه پیدا شد به دریای شرافت گوهری یکدانه پیدا شد که شمع آفرینش را ز جان پروانه پیدا شد بود در چهرهاش سیمای جد اطهرش پیدا که در زهد و ورع سیمای جَدِّه مادرش پیدا به دنیا مظـهـر نـور خـدای لایـزال آمد گلی از بوسـتان کـردگار ذوالجـلال آمد به مجد و اعتدال و علم آن نیکو خصال آمد به مهر و حلم و عشق و معرفت آن بیمثال آمد به دنیا آمد آن نوری که بخشد نور عالم را که فرزندش رها سازد ز دست ظلم آدم را مبارک باد یا مهدی؛ تو را میلاد بابایت درین روز مبارک میزنم صد بوسه بر پایت الهـی بـشنـوم تا زنـدهام با گـوش آوایت کنار خانۀ کعـبه انا المهـدی ز لبهایت بگیر از لطف دستم را اسیر و بینوایم من هزاران شکر بر این خاندان عمری گدایم من
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن عسکری علیهالسلام
جـبریل چو بـلـبـلی ترنم کرده است گوئی که زشوق دست و پا گم کرده است می گـفـت کـه در بـاغ امـام هــادی بر غنچۀ خود گلی تبسم کرده است ************** گـفـتـند شـکـوه حـیـدری را نـگـرید آئـیـنـۀ حـسـن و دلـبـری را نـگـرید گفتم که شکـوه در کـدام آیـنه است؟ گـفـتـنـد امـام عـسکـری را نـگـرید ************** از مـقـدم تو شـاد دل مـا هـمه است از حسن جمالت همه جا زمزمه است فــرزنـد دهـــم امـامـی و در جـنّـت خشـنود ز یمن مقـدمت فاطمه است
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن عسکری علیهالسلام
مدیـنه بـاز پُـر از آیـههای نـورانیست حریم وحی، ز انوار حق چراغانیست بلور نور به سقـف فلک مگـر بـسـتند؟ که این فضای مقدس همیشه نورانیست نـسـیـمِ بـال مـلائـک نـویـد مـیبـخـشـد که فصل رویش گل، لحظههای روحانیست گلی به گلشن سرسبز وحی روئـیدهست که کار پـیک امین خـدا گلافـشانیست به آیـه آیـۀ رویـش فـروغ تـوحـید است به جلوه جلـوۀ او جلـوههای قـرآنیست جـلال و مـنـزلت اوست حـیـدری، امـا شکـوه فـاطـمی او شکـوه رحـمانیست هر آن کسی که نصبیی نبرد از مهرش به روز حشر نصیب دلش پشیمانیست فـروغ دیـدۀ ایـن آفـتـاب هـسـتـیبـخـش شهـاب شبشکـنِ آسـمـانِ ظلـمانـیست بخوان دعای فرج را ظهور نزدیک است گمان مدار که غیبت همیشه طولانیست
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن عسکری علیهالسلام
بـاز شد پـنجـرهای سمتِ نسیمِ ملکـوت نـور تابید در آئـیـنۀ صبح از جـبروت تـشـنۀ بـوی نـفـسهای بـهـارش بـودیم از همان روزِ ازل مستِ نگارش بودیم چه حضوری که از او عشق بشارت میداد چه طلوعی که خدا مُهرِ شهادت میداد نفسش عطرِ سلام و صلوات آورده است آسمان را قدمش آبِ حیات آورده است عطر سیبیست که از گلشنِ عرش آمده است شاخِ طوباست و بر زینتِ فرش آمده است هر طرف جلوۀ خورشید جمالش پیداست حَسَن و نورِ حقیقـت ز کمالش پیداست مـژده مـژده حــســنِ دومِ زهـــرا آمــد سـیـزده صـورتِ اعـجـاز تـمـاشـا آمـد نور افـشانیِ عالم همه از جلـوۀ اوست آخرین حجتِ حق از ثمر و میوۀ اوست پـدرش آیــنـۀ مـکـتـبِ صــادق بــاشـد پـسـرش چـشـمـۀ قـرآنِ حـقـایـق بـاشد از دمِ سـوسنِ او بـوی چـمـن میروید صبح از جامِ لبش حُسنِ حَسَن میبوید جـلـوۀ روشنِ او جـلـوۀ ایـثـارِ خداست دامنش سبزتـرین دامنِ گـلزارِ خداست به قـدمهـاش چـو داود گـلآرایـی کـرد از دَمش حضرتِ یعقوب دلآرایی کرد بـر لـبـش سـورۀ تـوحـیـد تـلاوت دارد دامـنـش دولـتِ مـسـعـود امــانـت دارد شده آن بزم نـشـینِ دمِ او چون عـیـسی شده پروانۀ شمعـش به دو عالم موسی حَسَن آئینۀ حُسنش به خدا اعجاز است ز نسیمش همه درهای اجابت باز است نور تابید و جهان غرقِ تبسّم شده است کهکشان در نفسش ذره شد و گم شده است یازده بار زمین سر به خضوع آمده است از دمِ اوست که خورشید طلوع آمده است یازده بار خـدا صورتِ احمد چو کشید بینِ آن صورتِ زیبا رخ زیبای تو دید یازده پنجـره وا شد به سوی دولتِ یار آخرین پنجره مانده است به دستانِ بهار شأنت این بس پسرت حضرت مهدی باشد بعدِ حـق عـالـمِ مـا را مـتـصـدّی باشد!
: امتیاز
|